هیچ سر قضیه اینکه نرفتم خونه دایی آقا حسن دایی مامان خانم الان که برگشتم مامان خانم غضبناک نگاهم کرد !!! هیچی دیگه اومدم پیش بابا خان گفت با اونم کلی دعوا کرده که چرا شوهر خاله مریم رو تحویل نگرفته که بیایند امشب اینجا بمونند!!!! بهرحال حسابی بابا خان و مامان خانم با هم جر و بحث کرده اند امشب سر موضوعات مختلف سر اینکه چرا داداش مجتبی نماز نمیخونه ؟ چرا حجاب زن ش اینجوری ؟ و کلی جر و بحث دیگه !!!! منم فرار کرده ام از دست شون توی اتاقم
پارسال این موقع با حبیب کاف داشتیم حرف میزدیم یعنی داشت در مورد یکسری اتفاقات که توی آژانس حسین کاف افتاده بود بین خودش و المیرا قین و ابی سیف و عماد ت تعریف میکرد من بهرحال بازم نفهمیدم که این المیرا قین پفیوز ( خوشگل ) آژانس با کی با کی نبوده !!!! گمونم با تنها کسی که بوده من بودم و علی ت شاید با علی ت بوده بهرحال آژانس حسین کاف اینجوری که حبیب کاف میگفت یه فیلم فارسی بوده برای خودش که من بعدا که از اونجا اومدم بیرون خیلی از ماجرهاشو فهمیدم . بهرحال توی سال قبل خیلی وبلاگ زده ام و حذف کرده ام امیدوارم این یکی رو دیگه حذف نکنم و بنویسم همین و بس
سلام من رضا هستم، و این وبلاگ جایی هست که میخوام از روزمرگی ها و مشکلات و خوشی های به ظاهر ساده ولی در اصل بزرگ زندگی می بنویسم.
اولین قدم برداشتند در هر راهی همیشه سخت ترین قدم در اون راه هست ش مخصوصا برای من که توی نوشتن خیلی وسواس به خرج میدهم گرچه هرچی می نویسم بیشتر اتفاقات روزمره ی هست که برام می افتد بدون هیچ گونه ویرایش و روتوش . اگر میشناسید و به این وبلاگ اومدید لطفا فقط خواننده باشید بدون هیچ گوه قضاوت و یا هرگونه تفکر خنثی، خنثی همین
گیج بنگ خوابم مدیرعامل مهدی حق پیام داده سایت فولان برای من ناموس هست درست ش کن من اصلا نمیفهمم دارم چی کار میکنم . بعدش گفت اگه فولان سرعت پیدا کرد صبح برو پیش حسابدار خانم فاطمه جیم سیصد هزار تومن پاداش بده !!!!! داستان داریم بذارید استراحتم کنم یازده شب !!!!
درباره این سایت